تـــــنهـا ،
بــی هـــوایـــی ..
آدمــی را خــفـه نــمی کـــنـد ..
گــاهـی ،
هـــوایـــی شـــدن ..
آرام آرام ..
بــــدون ِ روسیــاهـــی ..
خــامــوشــت مــی کـــــنـد !
.
.
مـن ..
دعــــا میکــــنم ..
تـــــو را داشــتـه بــــاشـم ..
تـــــو ..
دعــــا مــی کنـــی ..
دیگـــــر نبــــاشـــم !
…
بیـــــــــچــاره خـــدا !
.
.
ھــر جـا کــہ مـے بینــم نـوشتــہ اســت:
" خـواستــن تـوانستــن اسـت "
آتـش مـے گیــرم !
یعنــی او نخــواسـت کــہ نشــد؟؟
۔
۔
۔
آدم ها لالت می کنند…
بعد هی می پرسند…
چرا حرف نمی زنی؟؟
این خنده دارترین نمایشنامه ی دنیاست…
.
.
.
به چه میخندی تو ؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟
به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟
به چه میخندی تو ؟ نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟
یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد ؟
به چه میخندی تو ؟
به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست ؟
خنده دار است بخند . . .
.
.
این روزها یکـــرنگ که باشی چشمشان را می زنی..!
خسته می شوند از رنگ تکـــراریت…
این روزهـــا دوره رنگین کمــــان هاست..!
.
.
همیـشه سکـوت خــوب نیــست
گـاهـی خُـرد میشوی زیـر بـار حـرفهـای نـگفتـه
غافـل از اینکـه بــه تـو تـهمـت بـی جنـبگـــی میــزننــد…
.
.
کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …
از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!
وقتی کســی جایت آمد …
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….
میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه ……
فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !
و این است بازی باهــم بودن … !!!
داســـتـاטּ مـَـטּ و تــو از آنــجـا شـــروع شـد
کــﮧ پـشـت شـیشــﮧ ے بـے جـاטּ مـانیـتـور بـــﮧ هــم جــاטּ دادیــم ... !
با دکــمـــﮧ ـهــای سـَـرد کـیـبـرد ، دســت هـاے هــم را گـرفـتیـم و گــرمایـش را حـِـس کــردیـم ...!
بـا صــورتـک ـهـا ، هــمـدیگـر را بـوســیـدیـم و طــمـع لــَـب ـهــایـمـاטּ را چـشـیـدیم ...!
آهــنـگـے را هــم زمــاטּ با هــم گــوش کــردیـم و اشــک ریـخـتیـم ...!
شـــب بــخـیر ـهـایـماטּ پشــت خـط ـهـای مـوبایلـماטּ جـا نمـے مـانـد ...!
امــروز داســـتاטּ بــرگشــت ...
آغـــوش ـهـایــمـاטּ واقــعـی ،
بوســــﮧ ـهـایماטּ حــقـیقـی ،
امــا
با ایـטּ تــفـاوت کـــﮧ دیـگر مـــטּ و تـــو نـبـودیم ، هــر کـداممان یــک "او" داشــتیـم ...!
پشــت شـیشــﮧ ی ســرد مانیتـورم ، دلــم لــک زده براے یــک صــورتـک بــوســﮧ ....!
لــک زده بــراے یــک آهنـگ هــمـزماטּ ...
لــک زده براے یــک شــب بـخـیر ...
گرگ شده اند این روزها…
کافی است سر به زیر باشی با بره اشتباهت میگیرند
خیز برمیدارند برای دریدنت…
.
.
همه چیز خنده دار بود….
داشتن تو…!
بودن من ، ماندن ما….!!
رفتن تو…
این همه آه….
گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد….
توی جاده ای که انتهاش معلوم نیست
پیاده یا سواره بودنت فرقی نمی کنه
اما اگه همراهی داشته باشی که تنهات نذاره
بی انتها بودن جاده آرزوت میشه
.
.
من یک زنم ! نه جنس دوم ، نه یک موجود تابع ، نه یک ضعیفه ...
نه یک تابلوی نقاشی شده ، نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی ،
نه یک کارگر بی مزد تمام وقت ...
باور داشته باش من هم اگر بخواهم ، می توانم خیانت کنم ،
بی تفاوت و بی احساس باشم ، بی ادب و شنیع باشم ،
بی مبالات و کثیف باشم ...
اگر نبوده و نیستم ، نخواسته و نمی خواهم ...
♥
♥
♥ من به آمار زمین مشکوکم ♥
♥ اگر این سطح پر از آدم هاست ♥
♥ پس چرا این همه دلها تنهاست ♥
♥ بیخودی می گویند هیچکس تنها نیست ♥
♥ چه کسی تنها نیست همه از هم دورند ... ♥
♥ همه در جمع ولی تنهایند ♥
♥ من که در تردیدم تو چطور؟ ♥
( ♥ سهراب سپهری ♥ )
.
.
همین که فهمید غم دارم ...
آتش گرفت ...
به خودت نگیر رفیق !!!
سیگارم را گفتم ....
.
.
اگــ ــ ـر دل کنــدن آســان بـــود
فـــرهـــــاد بجـــای کــوه ، دل مـــی کنــد ....
.
.
گاهی باید بغضت را بخوری و اشکت را تف کنی
که مبادا دل کسی بلرزد
حتی در تنهایی خودت حق اشک ریختن نداری
چرا که قرمزی چشمانت دل می شکند ...
خدایا ...
کاش زندگی هم مثل بازی فوتبال بود
وقتی زمین می خوردیم تو مثل یه داور
از بنده هات می پرسیدی:
" می تونی ادامه بدی؟ "
هنــوز بـه دیـــدار خــدا میــرونـد...
خــدایـی کـه در یــک مکــعب سنــگی خــود را حبـس کـرده !!
خــدا همیــن جـــاســت ، نیــازی بــه سفــر نیســت !
خــدا همــان گنجشــکی اســت کــه صبـــح بــرای تــو مــی خــوانــد ،
خــدا در جــملـه ی " عجــب شــانسـی آوردم " اســت!!
خــدا خیلــی وقــت اســت کــه اســباب کشــی کـــرده و آمــده نــزدیـک مــن و تــو !!
خــدا را 7 بــار دور زدی ..
یــا زیــر بــاران کنـــارش قــدم زدی ؟
خــدا همیـــن جــاســت
نــه در عــربستــان !
خــدا زبــان مــادری تــو را مــی فهمــد ، نــه عــربی
خـــدایــا دوســتـت دارم !
بـــه دنیــا آمـــد تـا دختــر کســی شـــــود ...
ازدواج کـــــرد تـا همـــدم کســی شـــــود ...
بچـــه دار شـــد تا مـــــــادر کســی شـــــود ...
بـــرای همـــــه کـــس شـــد ...
امـــا خـــودش بــی کَــس مــانــد ...
بــــرای دوســت داشـــــــــــــتنت
از مــن دلیـــل می خواهنـــد نازنـــــــــــــــــــــــــین...!
چشـــمانت را قـــرض مــی دهـــی ؟!
رابطه ای که توش اعتماد نیست
مثل ماشینی میمونه که توش بنزین نیست ،
تا هر وقت که بخوای میتونی توش بمونی
ولی تو رو به جایی نمی رسونه ...
و اما این روزهای سرد ...!
هوا ابری است
زیر کرسی مادربزرگ
برای تو
شال گردنی میبافم.
خدا را چه دیدی؟!
شاید برف بارید...
شاید از کوچه ما رد شدی...
شاید تو هم سردت شد...
شاید
فقط یک روز
آدم برفی من شدی....
منـ میـ بافـــــــــــــــــــم و تـو میـ بافــــــــــــــــی
منـ برایـ تـو کلاهـ تـا سرتـ را گــــرمـ کـــــند
تـو برایـ منـ دروغـ ـ تـا سرمـ را گــــرم کنیـ !
فصل دو نفره ها تموم شد…
حالا نوبت ماست…
نوبت ماست که دستامونو بذاریم تو جیبمون و رو جدول خیابونا راه بریم!
یه وقتایی ...
آدم از روی دوست نداشتن
از یکی فاصله می گیره
یه وقتایی از ترس وابستگی ...
x
از عجایب عشق این است
تنها همان آغوشی آرامت می کند
که دلت را به درد می آورد g
------------------------------------ دریافت کد پیغام خوش آمدگویی ------------------------------------ دریافت کد خداحافظی